نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

نهال همیشه در دل و پیوسته در خیال...

بدون عنوان

عزیزم امروز مامانی مریض شده همش حالت تهوع دارم    نمیتونم هیچی بخورم توام همش بهانه ی منو میگیری اصلا نمیتونم بغلت کنم امروز اگه بابا حمیدت نبود نگه دارت که دیگه هیچیییییییییییی دیشبم رفتیم خونه ی عمو یوسف مهراد کوچولو رو دیدیم خیلی با نمک بود اونم مثل کوچیکیای تو همش گریه میکرد توام اونجا آبروی مارو بردی بس که جیغ زدی و گریه کردی دختر لوس جیغ جیغوی من    ...
13 بهمن 1392

بدون عنوان

عزیزم 2 روز بیشتر نمونده به زدن واکسن 6 ماهگیت  امیدوارم که درد نکشی و مثل واکسن های  قبلی راحت بگذرونیش عزیز دلم  بمیرم الهی وقتی میخوابی رو تخت فکر میکنی بازیه ولی وقتی آمپول  میره تو پات یه دفعه جیغ میکشی قربونت برم بووووووس  ...
12 بهمن 1392

هورااااااااااااااا عشقم دندون در اورد

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا    عزیز دلم مبارکه مبارک   عزیزم دیروز دندون در اوردی عشقم اونم یکی نه دوتا    تازه مامانی واست شعرم سرودم : خدای خوب و منان‚ عزیزتر از دل و جان‚ به نهال نازو خندان ‚ عطا کرده دو دندان....    عزیزم خیلی دوست داشتم واست یه جشن مفصل میگرفتم ولی شرایطشو نداشتم    ولی امروز مامان مهری واست آش دندونی خیلی خوشمزه پخت منم با همین دستای خودم برات  گیفت دندونی درست کردم اینم عکس آش و یاد بود هات عزیزم انشالله 100 سال از دندونات استفاده  کنی امشبم با عمه شیوا و صحبا جون...
11 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام عزیزم  دیشب خیلی بی قرارای کردی تا خوابیدی همیشه ساعت 2 دیگه میخوابیدی ولی دیشب تا ساعت 4 جیغ کشیدی   منم انقدر خسته بودم که خوابم برد    اصلا نفهمیدم تو کی خوابیدی خودت خوابت برده بود   عزیزم امروزم رفتی حمام و حسابی هلو شدی    از اون موقع هم خوابیدی  واسه خودت خوش به حالت عزیزم حالشو ببر   که مامانی داره جارو و طی میکشه  ...
8 بهمن 1392

بدون عنوان

عزیزم امروز با مامان مهری رفتیم بیرون یه دوری بزنیم توام تو کالاسکه بودی و از این که اومدیم بیرون حسابی ذوق کرده بودی       همه جارو به دقت نگاه میکردی    رفتیم یه دوری زدیم و خرید کردیم ولی 10 دقیقه نشد که  بارون گرفت و به بابا زنگ زدیم اومد دنبالمون  ولی هر چی بود از خونه موندن خییییییییییییلی بهتر بود  ...
7 بهمن 1392

نهال و دایی ها..

نهال جونی دایی میلاد و دایی محسن خیلی دوستت دارن همش بغلت میکنن    البته نوبتی     اینم دایی محسن      اینم دایی میلاد    ...
6 بهمن 1392

دندون و نهال...

عزیزم فکر کنم داری دندون در میاری    چون خیلی بی تابی میکنی و همش دستت و میکنی تو دهنت ولثه هاتو فشار میدی روی لثه هاتم قلمبه شده عزیز دلم امیدوارم که زیاد درد نکشی    عشقم دوستت  دارم   شیرین عسلم    نبات کوچولو  خانوم طلا    دردونه ی من  ...
5 بهمن 1392